روان‌درمانی روان‌پویشی (Psychodynamic Therapy)

وقتی گذشته در حال ما زندگی می‌کند

در زندگی روزمره، گاهی واکنش‌هایی از ما سر می‌زند که خودمان هم از شدت یا ناگهانی بودنش تعجب می‌کنیم. ممکن است یک حرف ساده از طرف مقابل، یا حتی تأخیر کوتاهش، موجی از خشم یا غم در ما ایجاد کند. این واکنش‌ها همیشه فقط به لحظه حال مربوط نیستند؛ بسیاری از آنها ریشه در تجربه‌های گذشته ما دارند، تجربه‌هایی که شاید حتی آگاهانه به یاد نیاوریم، اما همچنان در ناخودآگاه ما فعال‌اند.

در رویکرد روان‌پویشی یاد می‌گیریم این پیوند میان گذشته و حال را پیدا کنیم، ببینیم چه الگوهایی از روابط اولیه در زندگی امروزمان تکرار می‌شوند، و با شناخت آنها، فرصت انتخاب واکنش‌های تازه و سالم‌تر را به دست آوریم.

روان‌پویشی چطور کار می‌کند؟

در این رویکرد، درمانگر و مراجع با گفت‌وگو درباره تجربه‌های زندگی، روابط گذشته و حتی تعاملاتشان در جلسات درمان، به لایه‌های عمیق‌تر ذهن دست پیدا می‌کنند. وقتی این لایه‌ها و الگوهای نادیده آشکار شوند، فرد می‌تواند بدون اسیر شدن در واکنش‌های ناخودآگاه، پاسخ‌هایی آگاهانه و متناسب با موقعیت داشته باشد.
نمونه‌ای از باورها یا احساساتی که ممکن است در ناخودآگاه ما فعال باشند:
اگر احساساتم را بگویم، کسی به آنها اهمیت نمی‌دهد.
 
  • «برای محبوب بودن باید کامل و بی‌نقص باشم.»
  • «دیر یا زود، هر کسی که به من نزدیک می‌شود، مرا ترک می‌کند.»
  • «اگر نیازم را نشان دهم، مورد قضاوت یا سوءاستفاده قرار می‌گیرم.»
این‌ها معمولاً حقایق مطلق نیستند، بلکه برداشت‌هایی هستند که در روابط اولیه شکل گرفته و بعدها به روابط بزرگسالی ما راه پیدا کرده‌اند.
 

یک نمونه واقعی از اتاق درمان

مراجع من خانمی ۳۵ ساله بود که تعریف می‌کرد:

«وقتی همسرم دیرتر از معمول به خانه می‌آید، بی‌اختیار سرد و عصبی می‌شوم. حتی قبل از این که فرصت کند درب منزل را ببندد، شروع می‌کنم به انتقاد کردن. حتی گاهی مجال دیدن همدیگه رو نداریم واقعیتش تنها چیزی که جلوی چشمام میاد ساعته که از موعد مقرر دیرتره . اول ازدواجمون زمستون بود فکر میکردم با تاریکی هوا مشکل دارم ولی وقتی ساعت ۸ شب توی تابستون که هوا روشنه رو چک کردم‌دیدم نه بازم همون احساس و همون حال و هوا رو دارم. بعدها فکر کردم نکنه با اعداد ساعت مشکل دارم چون ملاک براي دیر اومدن همسرم ساعت ۸ به بعد بود.
به مراجع گفتم: برای رفع این مشکلت تا حالا چه اقداماتی انجام دادی؟
مراجع گفت: خیلی کارها کردم چون از این رفتار خودم بدم میومد مثلا سعی کردم توی اون لحظه به ساعت دیگه نگاه نکنم، پرده ها رو کشیدم که آسمون بیرون رو نبینم، خودم رو به اتو زدن و یا لباس تاکردن مشغول کردم و….
ولی بهتر که نشد هیچ، بدتر هم شد چون کاملا بی‌قرار شدم و عصبانیتم خیلی بیشتر شد. یعنی هرچی بیشتر تلاش میکردم مشکل رو حل کنم و واکنشی نشون ندم اوضاع بدتر می شد برای همین احساس کردم مشکل جایی هست که من نمی بینم تصمیم گرفتم بیام پیش روانشناس.»

در جلسات مشخص شد این واکنش، به خاطره‌های کودکی او برمی‌گردد؛ پدری که اغلب دیر به خانه می‌آمد و وقتی هم می‌آمد، خسته یا بی‌حوصله بود. آن دختر کوچک با حس” برای پدرم مهم نیستم” بزرگ شده بود، و امروز همان حس با هر تأخیر ساده‌ای از طرف همسرش دوباره زنده می‌شد.

«وقتی دیر میای، یه حس قدیمی توی من زنده میشه… حس اینکه برای کسی که دوستش دارم مهم نیستم.»

همسرش توضیح داد که جلسه کاری‌اش طول کشیده و این تأخیر به بی‌توجهی ربطی نداشته. آن شب به جای قهر، گفت‌وگویی آرام و صمیمی شکل گرفت. گفتگویی که همیشه آرزوی هر دوی آن ها بود.

و حالا… فرصتی برای دیدن ریشه‌های پنهان زندگی

در کلینیک روانشناختی همای، با بهره‌گیری از رویکرد روان‌پویشی، به شما کمک می‌کنیم گذشته را مرور کنید، الگوهای ناخودآگاه را بشناسید و روابطی سالم‌تر و آزادتر بسازید.