وقتی احساسات مسیر زندگی را تعیین میکنند
در زندگی روزمره، خیلی وقتها قبل از اینکه بفهمیم چه اتفاقی افتاده، احساساتمان پیشدستی میکنند و واکنش نشان میدهند. یک حرف کوتاه از طرف مقابل، یک نگاه سرد، یا حتی یک سکوت طولانی میتواند ما را از آرامش به دلخوری یا نگرانی ببرد. گاهی این احساسات پلی میشوند برای صمیمیت بیشتر، و گاهی دیواری میشوند بین ما و کسانی که دوستشان داریم.
در رویکرد متمرکز بر هیجان یاد میگیریم که این احساسات را بهجای دشمن، پیامرسان بدانیم، پیامرسانهایی که از نیازهای عمیق و مهم ما خبر میدهند. وقتی بتوانیم آنها را درست بشناسیم و بیان کنیم، رابطههایمان امنتر و عمیقتر میشوند.
تا به حال برایتان پیش آمده که وسط یک گفتوگوی ساده با همسرتان، ناگهان گلویتان بگیرد، یا عصبانیتتان بالا برود، بیآنکه دقیقاً بدانید… چرا؟
خیلی وقتها این واکنشها فقط به همان موقعیت ربط ندارد، بلکه زخمی قدیمی یا نیازی برآوردهنشده پشت آن است. اینجاست که EFT یا تمرکز بر هیجان میتواند کمک کند تا پشت صحنه این احساسات را ببینیم.
رویکرد متمرکز بر هیجان چطور کار میکند؟
در رواندرمانی متمرکز بر هیجان (EFT) ، ما یاد میگیریم احساسات اصلی (مثل ترس، غم یا نیاز به نزدیکی) را از احساسات واکنشی (مثل خشم، بیتفاوتی یا کنایه) جدا کنیم. وقتی به احساس اصلی برسیم، میتوانیم آن را طوری بیان کنیم که باعث نزدیکتر شدن آدمها به هم بشود، نه دور شدن.
- «اگر ضعفم را نشان بدهم، حتماً طرد میشوم.»
- «وقتی سکوت میکند، یعنی دیگر دوستم ندارد.»
- «برای حفظ رابطه باید همیشه قوی باشم و چیزی نخواهم.»
- «اگر احساساتم را بگویم، دعوا میشود.»
- «هر وقت نزدیک میشوم، طرف مقابلم دور میشود.»
در این مسیر درمانی یاد میگیریم:
- احساسات واقعی را بشناسیم و نام ببریم
- به جای واکنش فوری، مکث کنیم و به ریشه احساس برسیم
- نیازمان را شفاف و بدون حمله بیان کنیم
- الگوهای تکراری و فرساینده در روابط را بشکنیم
مثال واقعی: ریشهیابی و درمان ترس از تنهایی
یکی از مراجعانم که مردی ۵۲ ساله بود تعریف می کرد:
«دیشب وسط شام، همسرم ناگهان سکوت کرد و جوابهاش خیلی کوتاه شد. قلبم تند تند می زد ، حس کردم داره منو پس میزنه.
بیاختیار صدایم را بالا بردم و گفتم: چرا اینطوری حرف میزنی؟ معلومه چته؟
آخرش هم هر دو ناراحت شدیم.»
در جلسات فهمیدیم این خشم ریشه در ترس از تنها ماندن دارد، ترسی که از دوران کودکی با والدینی کمحرف و دور از هم برایش باقی مانده بود. با تمرینهای EFT، یاد گرفت قبل از واکنش سریع، ابتدا مکث کند، احساسش را بشناسد و آن را در مواجهه با همسرش به زبان آورد.
چند هفته بعد مجددا مراجعه کرد و گفت:
«این بار وقتی مجدد همسرم سکوت کرد، به جای عصبانی شدن،
گفتم: حس میکنم داری ازم فاصله میگیری و این منو میترسونه.
همسرم با تعجب گفت:من فقط حواسم به کارم بود و قصد دور شدن از تو رو نداشتم!
با همسرم نشستیم و بدون دعوا حرف زدیم.
خیلی سخت بود که در اون اوضاع بتونم آموزشی رو که بهم داده بودید اجرا کنم ولی تمام سعیم رو کردم تابتونم بدرستی انجامش بدم ،این تجربه برایم خیلی جدید و آرامشبخش بود.»
و حالا… فرصتی برای شروع دوباره
در کلینیک روانشناختی همای، با بهرهگیری از رویکرد متمرکز بر هیجان، به شما کمک میکنیم احساساتتان را بهتر بشناسید، رابطهای امن و صمیمی بسازید و دوباره آرامش و نزدیکی را به زندگیتان برگردانید.